TRUST-PART-7
 
 
 
kyumin land

TRUST-PART-7

نویسنده : skynet | تاریخ : 1:29 - پنج شنبه 29 مرداد 1394برچسب:kyuminfanfic, trust,

 سلااااااممممم....

چرا من اینقدر ذوق دارم واسه پست گذاشتن؟!

این یه هفته واسه من فقط کند گذشت؟! :|

از تابستون هیییییچی نفهمیدم... چقدر امسال مشغله زیاد شده :||| 

یاااااییییییییییییییی... (ذوق وصف نشدنی آویدی) کامنت های پارت قبلتون رو که میخوندم دیدم تونستم همون حس هیجان و شک رو یهویی بدم بهتون

این پارت هم یه طورایی ادامه همون شک هست ، نکته خیلی جالبش واسه خودم این بودم که حدود پنج-شش ماه پیش این پارت رو نوشتم و امشب دوباره ویرایشش کردم

(ویرایش ادبی :|) ... واسه خودم یه چیز جالب بود میخواستم باشما ها هم درمیون بذارم 

و اینکه...آها..درباره ساعت آپ کردن من هم باید بگم که با اجازه از خروس (ننه مرخه شما) من از این به بعد تا یه مدت این ساعت آپ میکنم

اینقددررررر هم دلیل و بهانه میتونم بیارم واسه این مدل که میشه یه طومار اما خب ... قوییی ترین دلیلم اینه که این موقع وقتم آزادتره و راحت تر میچرخم تو نت

اوممممم...دیگه اینکه...واسه تک شات های روز جمعه :|

آوید ایز گت بدقول :| باور کنید یه موضوع تو ذهنم هست واسه تک شات کردن اما هرررر چی فکر میکنم که یه وقتی درست و حسابی گیر بیارم فردا هیچی ساعت خالی پیدا نمیکنم :|

همه دست به دعا بشید که جمعه صبح بشینم تو خونه و بنویسمش... اگر آپ نشدن چیزی ازم فردا شما بزرگواران ببخشید... 

{این همممه حررررف 0_____0}

چینگووووهاااا ... من نظرات تک تکتون رو که میخونم انرژی میگیرم...اینو جدی میگم ، دوست دارم کنار همه لطف و تشکرهاتون درباره خود موضوع و روندش و شخصیت ها چهار خط وسم بگید..

یه طور نظر شخصی خودتون رو بگید که از خوندن این فیک تا این پارت چه حسی داشتین!!

{اندازه صدتا پست باقی نویسنده ها حرف زدم =______=}

گو گو برید بخونید

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

نظرات شما عزیزان:

*مهتا*
ساعت17:47---12 مهر 1394
هییییی دیدی دیدیییییییییییییی دون دونو زدددددد دست رو ضعیفه بلند میکنی هیوک ؟!؟!؟!؟
پاسخ: اوهوم زد... خشونت رو دوست داااارم!!! خیلی کیف میده!!! {قیافه شیطانی آوید}


TNT
ساعت10:26---4 مهر 1394
ایثن را باس ب چندین تکه میکروسکوپی تقسیم کرد ! مردیکه ی پشم!!
جررررج ! ب نظر آدم خوبیه ! ولی هیچ چیزی قابل پیشبینی نیییس!
اییییییییییییی هیوکو فرستادن دنبال هائه که ! نچ نچ نچ خخخخ!!! هیوک کنترل یور سلف !
فایتینگ کیو!!
واییییییییییی خونسردی هائه منو مرررررررررگ!!!! عررررررررر!
دستت مرسی !
پاسخ: فکر کنم باید ایثن رو ته داستان بسپارم دست تو ^^ .... خووووبههه..همون چیزی که میخواستم!! حس سوءظن به تک تک کاراکتر ها طوری که نتونی به هییییچ کدومشون اعتماد کنی!! و این وسط همش دنبال یه شخصیت میگردی که مورد اعتماد کااامل باشه!! یااااایییی ایده اسم فیک از اینجا برخاسته بود که هیچ کس اشاره نکرد :| هاه.... نو پرابلم!! هیوک و هائه جریاناتی دارن که خودمم به ستوه اوردن!! کیوهیون ایز استرانگ!! نمیر..من به نظراتت نیاز دارم! خواهش میکنم! {دستم مرسی0___0...فرهنگ لغتت چی هست؟!}


Destiny
ساعت19:58---11 شهريور 1394
تف تف ایثن هائه رو دور انداخت چه راحت
دونگهه چه جیگریه اینجا
هیچول کجای این ماجراست؟
داستان پیچ در پیچ میشود ... موهاهاهاهاهااااا
اوه راستی این فیک تیزر داشته؟؟ اگه داشته پس کجاس ک دانلودش کنم ببینمش؟؟


پاسخ:ههههه...از ایثن خوشم میاد...:| ولی خب شخصیت منفوره داستانه...هائه هم همچین بیتقصیر نیست! هیچول هم یه جایی توی وسط داستان مایل به چپ تو پیج اول نرسیده به بن بست آخر :| آدرس لوزالمعده رو دادم:| یس داشته که توی وب قبلی آپ شده...تیزر نمیشد اسمش رو گذاشت بیشتر معرفی موضوع فیک و شخصیتها با عکس بودش!! اینجا هم آپ میکنم میذارم دان کن! مرررسی از نظرت!


sara
ساعت22:46---1 شهريور 1394
سلام مرسی اخیش کیوخوب شد خسته نباشی
پاسخ:سلام عزیزم!! اره خوب شدش ... سلامت باشی


sogand
ساعت12:35---31 مرداد 1394
شیوون چقدر اینجا بده واقعا چی باعث شده هائه اینطوری بشه ...خوبه کیو بهوش اومد
پاسخ:شیوون ...نقش منفی بهش میاد :||| استایلش خیلی بهش میومد:||| چه ربطی داشت جوابم :| جواب سوالاتتون رو در پارت های بعدی می یابید!! بلی بسیار خوب است که کیوهیون بهوش اومد قربانتان دوست گوگولی :|


zaza
ساعت10:40---31 مرداد 1394
هااااااااااااااااي كستيل!!
كلن واسه پارت قبل من مشكل كامنت گذاشتن و داشتم... ي چن بار ديگه كامنت گذاشتم ولي دريغ از درج يكي
از پارت قبلي من ي بار ديگه رفدم كل فيكتو خوندم ( از پارت 1 تا 5) اولا : اون موقع پارت 4 نبود ولي از پارت 3 دوتا بود! دوما: كلي سوال داشتم ك هيچ كدومش يادم نمياد!!‌خو چ كنم من ي فيشي ام...
ولي ي سوالو يادمه... چرا ايثن ميخواد افسر ژنرال (اسمش يادم نمياد ولي منظورم از افسر سونگمينه) و بكشه؟! شايد ب نظرت مسخره بياد ولي خو سواله ديگه..
با ثنا موافقم در مورد قسمت بازجويي هيوك از هائه و البته شخصيت هائه!! اگه زرنگ و باهوشه چرا افتاده تو كار خلاف؟‌اينو ميدونم ك ب خاطر انتقام اين راهو پيش گرفته ولي زماني ك فهميد ايثن اون راهي نيست ك بايد ميومده چرا ول نكرد و نكشيد كنار؟! اصولا توي اين جور ژانرا خلاف كار بزرگه براي حذف كردن زير دستاش اونو ميكشه.. چ دليلي داره ايثن هائه رو نكشه؟!! درسته مثه پسرش ميموند ولي نميگه شايد هائه با پليس همكاري كنه؟ با اين كه مدارك همكاريشونو از بين برده...
ب نظرم ايثن كار اشتباهي كرد چون الان هم جرج هم هائه كسايي ان كه ميتونن ايثن و پايين بكشن!
كيو اگه دلش نميخاد به هوش بياد چرا اين قدر "زود " به هوشش آوردي.. حداقل بايد ي چن روزي توي اون حالت ميموند.. درسته ك براي همكاري با مين بايد سريع به هوش ميومده و وارد داستان ميشد ولي! به نطرم توي حرف دكتر و به هوش آوردن كيو يه تناقضي رو بوجود آوردي!
حالا ديگه با شخصيت مين خو گرفدم هرچند كار آسوني نبود راسي واسه اين چيزايي ك ميگم برا فيكت ناراحت نشيا... لدفن!
خسته نباشي عزيزم!
عاااااااااالي بود
مررررررررسي!
پاسخ:سلاااااااام زازا .... جطوری؟؟!! اوهوم یکم مشکل داشتن کامنت گذاشتن ها... ولی خب خداروشکر حل شدش! ژنرال لی سون جاعه... دلیل کشتنش توی پارت های آخر معلوم میشه... چینگو معمای اصلیه فیک هست این خخخخ که شاخه شاخه شده و رسیده به باقی شخصیت ها... هاعه هم زرنگ هست و هم باهوش...!!! آدم های زرنگ و باهوش تو خلاف نباید برن؟! ینی فقط خنگا میرن طرف خلاف؟! :||| خخخخ چینگو در پس همه ی اتفاقات فکر هست... دونگهه بیگدار به آب نزده ... شخصیت دونگهه هم مثل کیو پیچیده هست و برخلاف مین که همون اول کاملا مشخص شد تا پارت های تقریبا آخر دربارش گفته میشه ... درباره نکشتن دونگهه... این پیرمرد خرفت از دونگهه باهوش تره... چینگوووو یکم با دقت بخون خب... قبلتر هم اشاره شده بود خود پلیس هم هیچ مدرکی برای دستگیری ایثن نداره چون کارش رو تمیز جلو میبره!! پلیس هم نمیتونه بره همینطوری بگه فلانی بیا بریم اعدامی...مدرک قطعی باید باشه که نشون بده ایثن مجرم هست و الان دونگهه هیییچی تو چنته نداره و خودش شناخته شده هست و شیوون!!! یه راهنمایی :آدم های کله گنده و باهوشی مثل ایثن برگ برنده دست کسایی مثل دونگهه و جرج و شیوون نمیدن ... همکاری دونگهه با پلیس هم شدنی نیست چون ایثن .... وااای من لو نمیدم!!! خودم دارم میترکمممممم باورر کن!! کیوهیون داشت خودشو لوس میکرد پسره زشت :| تناقض؟! اما دقت کن دکتر گفته بوده ضربه محکمی نبوده خودش نمیخواد بهوش بیاد این یعنی هررر لحظه امکان داشته خودش چشمهاشو باز کنه درصورتی که بیهوشیش ربطی به ضربه سرش نداشته!!! خخخخخ خوبه باهاش کنار اومدی...من باهاش مشکل بهم زدم:| نه دیگه زدی پوکوندی میگی ناراحت نشو {شکلک گریه} کککک آیم میکینگ جوک خواهش میکنم رفیقمم!!


saye
ساعت23:42---30 مرداد 1394
دلم برا دونگه سوخت اخی
مینی سنگ دله چرااینقدر؟:گریه:
مینی کیوت میخوام
مرسیییی
پاسخ: دونگه.... هق هق درباره مینی هیچ نظری ندارم تازگیا دوباره باهاش مشکل پیدا کردم! خواهش میکنمممم


sana
ساعت16:38---30 مرداد 1394
سیلوووووم آوید آتورنیم....
آویددددد...اسمایلی مالیدن بین ابروها با انگشت شصت و اشاره
چقد کرموای تو دختر...ببشید کلمه مودبانه تری پیدا نکردمp:
بذا حسامو بگم...
تو هرپارت کلییی سوال برا ادم ایجاد میکنی خواننده توقع داره یه نشونه ای... جوابی ....جیزی از سرنخی که تو داستان گذاشتی رو کنی ولی همونجا کات میکنیش....قشنگ حس طرف میپوکه... انقدر لنگ در هوانگه داشتن متمادی هم خوب نیست.... عادی نکنش...اونجوری دیه نمیشه گفت روند داستانه...میگن کرم نویسندسXD

کلی سوال تو سرمه
اول اینکه کیو رو از قسمت قبل چجوری ولش کردن ...مگه قرار نبود ببرن خارج اپارتمان شیوون بکشنش؟
دویوم اینکه.... توقع داشتم شیوون تو مکالماتش یکم از سوالای قسمت قبلو جواب بده اما سوالای بیشتری به قبلیا اضافه شد صحنه هارو خیلی زود کات میکنی...ادم تا بیاد حس هرکدومو بگیره یهو موقعیت و ادما عوض میشن.
دیگه اینکه.... راستی ناراحت که نمیشی اینارو میگم؟ها؟اخه خودم خیلی این چیزا برام ممهمه دوس داشتم یکی هم برا من و ترجمه هام پروف ریدر میشد...خلاصه اینا هیچی از زحمتی که میکشی کم نمیکنه چون داستانت خوبه داذم میگم ارزش کامل شدن داره
اها راستی..در مورد اون جمله ای که درمورد کامنتا نوشته بودی.... حرف دل من بود...کیف کامنت خوندن به اینه که همه بیان حس و فکراشونو راجع به داستان و روند و شخصیتاش بگن ...بعضی صرفا تشکر میکنن اونم خوبه ولی خو....تو اولی ادم حس میکنه یه ارتباط دو طرفه بین خواننده و نویسنده هست...خستکی ادم درمیره
برگردم سر داستان...(ببشید از این شاخه میپرم رو اون شاخه...اگه هرچی یاوم میادو همون موقع نگم بعدا یادم میره)
چی شد هائه رو گرفتن؟ احساس کردم یه قسمتو جاانداختم
چرا احساس میکنم هائه پشیمونه؟یجورایی دلش شکسته انگار... اها یه چیزی....البته تقصیر نویسنده هم نی..وای من اصلا نمیتونم خلافکار حرفه ای و باهوشی که کلا ادم خوبی باشرو درک کنم مبگی ادم خوبیه از طرفی هم تو کار خلاف خیلی باهوش و زرنگ بوده....خب اگه خوبه ولی تو کار خلافه پس ساده لوح و احمقه..مدل هاشم جاوید سریال کانال یک.اگه تیز و باهوشه پس میفهمه زندگی ای که با خلافکاری پیش بره درست نیست الانم که یه سری شخصیت کاملا سیاه این ادم خاکستری رو گذاشتن کنار.... همممم دونگهه خیلی فیشی و خنگ بنظر میاد اینجا مگه اینکه احساسی بازی بخرج نده و به غ درس حسابی علیه اونا بکنه.... صحنه های بازجوییش خیلی درام بود و البته سریع اصلا نفهمیدم چجوری این اوم زرنگ دم به تله داده البته معلومه شیوون اینا انداختنش تو تله ولی...بنظر باس میفهمید...خلاصه نیاز به یه فلش بک اساسی راجع به عقبه دونی احساس میشه .شخصیت دونب این داستان همش تو نقل قولا بوده..از مدل خلافکارانش هیچی نشون نداده دستگیرشده و افتاده تو فاز دراما با هیوک.میدونی چی میگم...بنظرم بیشتر شاخ و برگ بده بهشون
ولی تا اینجا هم خوب پیش رفته...
منتظر اپ بعدیم
خودمم کم کم باس برم تو نخ ترجمه خودم))))
خسته نباشی..راستی ترجمه انگلیسی اسمت خیلی قشنگه.اسم اصلیت آویده؟

پاسخ: هاه... سنا خدا خفت نکنه... زدی پوکوندیم رفت!!! من جمع کنم بساطمو برم {اسمایلی گریه و بقچه پیچ کردن} :||| اول درباره کات کردن صحنه ها : اگر بخوام یک صحنه ای رو کشش بدم اونقدر هست که خود اون صحنه بشه یک پارت کامل چون پشت بندش همش اتفاق هست... اتفاق هم تو فیک هایی به ژانر جنایی ا دلت بخواد زیاده ،پس مجبورم که تا یک فرصت خوب گیرم میاد قیچیش کنم و برم سمت یک جای دیگه!! درباره لنگ در هوا نگه داشتن :کرمیست از سمت نویسنده که هیچ علاجی ندارد و خواننده بالاجبار تحمل میکند :| کککک معلق نگه داشتن یک خصلت برای سبک فیک هست!! برعکس فیکهایی که با مکالمه جلو میره و خواننده از کلامشون میفهمه موضوع چیه،این فیک نوشته های پس صحنه ای داره که حالات و شخصبت ها رو توضیح میده!! اما باز هم به قولا لنگ در هوا بودنش به همون قوت مدل فیک های مکالمه ای هست!! حس تحلیل گر مسائل فیک بهم دست داد :||| درباره شخصیت هاعه : توی پارت سوم خیلی کم درباره شخصیت هاعه توضیح داده شده بود!!! یکم دقت بخونیش میفهمیدی این خلافکار بالقوه ذاتا جنایتکار نیست و اینکه الان با هیوک افتاده تو فاز درام... واسه اینه که بعد از سیزده ساااااال کسی که بهش عشق ممنوعه ای داشته رو دیده ... اما باز هم اشتباه نکن..درام بازیش و شکننده بودنش فقط برای هیوک هست... هاعه تو این فیک محکم و قویه... این هیوک هست که به راحتی میتونه بشکونتش!! ساده لوح؟؟؟!!!! چینگو کجای فیک به ساده لوح بودن دونگهه اشاره شد؟!هوم؟! فقط حس پیشمونی رو تداعی کردم و همون دلخوری...ولی ساده لوحی... شاید برداشتت یکم اغراق آمیز بوده! درباره گذشته دونگهه: .خخخخخ از اون دسته معماهایی هست که تا پارت بیست خواننده بهش نمیرسه! درباره فلش بک ایونهه :پارت بعدی یک فلش بک داریم که خیلی محو درباره گذشتشون میگه! درباره دستگیری هاعه : مراجعه شود به بحث معلق بودن!!!! بعدها گفته میشه ... و قضیه ساده لوح نبودن دونگهه هم برات واضح میشه! درباره ول کردن کیوهیون : پارت بعدی گفته میشه!!! :||||||||||||||||| کلا یکم صبر داشته باش دختر.... خودمم گیج شدم :|||| آوید جوش اورد :| شوخی بود چینگو ..کامنتهای تو رو خیلی دوست دارم ...چون کلی سوال داره باید با دقتتتت خونده بشه ...!!! یادته گفتم یه گره میاد وسط مو؟! همون گره هست دیگه... حالا شونه کن...شونه کن و اینکه سوری دیر جوابت رو دادم... درگیری های مذمنی با خودم دارم که حسابی وقت و انرژی جسمی و روحیم رو میگیره!! به قول خودت آی قلب یو


زهرا
ساعت15:18---30 مرداد 1394
سلام عالی بود مرسی الاهی دلم واسه دونگهه سوخت اوه هیوک خشن میشود
پاسخ:سلام!!! خواهش میشود.. ایونهه خشن رو میپسندم.شما چطور؟!


الناز
ساعت13:40---30 مرداد 1394

وضعیت همهذ داغونه
ایونهه چ قولی بهم دادن
مرسی یه عالمه
پاسخ: اره ... انگار این فیک وسط جنگ نوشته شده :||| قول ایونهه هم...من نمیدونم :||| خواهششششش دو عالمه


z
ساعت10:08---30 مرداد 1394
بیچاره دونی
یعنی چ قولی؟
پاسخ:ینی چه قولی؟!!! :|| منم توش موندم


زهرا س
ساعت20:32---29 مرداد 1394
اوه! این طوری که بدتر گیج شدم
پاسخ: ویت ... همین الان همه چیزو بگم که دیگه نمیشه فیک!! گیج کردن شما هدف ماست :|||


Mina
ساعت14:18---29 مرداد 1394
خیلی باحال بود...
من کلا خلافکارا رو بیشتر دوس دارم..
ممنون خسته نباشی
پاسخ:کککک نافت رو با خلاف بریدن...شوخی بود!! خواهش میکنم چینگو


sheyda
ساعت12:54---29 مرداد 1394
شیوون..............
یعنی تا این حد آدم بی رحمیه
چقدر دلم به حال هیوکی میسوزه
مرسی عزیزم
پاسخ:اوهوم ... دراین حد!!! مقدمه رو خوندی؟!! دوست و دشمن هر از گاهی کالبد عوض میکنند اشاره به همین وجه بودش ^_^ خواهش میکنم گوگولی


mika
ساعت10:58---29 مرداد 1394
دونگهه که تو کارش حرفه ایه...یعنی اینقد زود تسلیم شد...نمیخواد تلاشی برای فرار یا ازادیش بکنه...ححالا که کارش به اینجا کشیده و راه برگشتی نیست باید ایثنم با خودش بکشه پابین...
کیومین کار سختیرو دارن...
کیو این وسط چیکارس...پدر مادرش چیکاره بودن فکر میکردم این پارت مشخص میشه سوالای من برطرف میشه....
پاسخ:من چی بگم؟!!!! چطوری جواب بدم این سوالات رو؟!!! از یه ور دوست دارم بگم بهت جریان چیه و از یک طرف دیگه کاملا لو میره!! نظرت چیه یکم بیشتر صبر کنی تا بریم جلو تر؟! هوم؟! پارت بعدی سوالاتت برطرف میشه چینگو! ولی درباره پدر و مادر کیو... هنوز نمیتونم بگم چیزی...یااااااااااایییی ... خودم دارم میمیرم که نمیتونم لو بدم...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


دسته بندی : <-CategoryName->
برچسب‌ها:

 

آخرین مطالب

» ادرس جدید ( 1394/08/24 )
» عشق کافی نیست 26 ( 1394/08/22 )
» اسمان مشکی_فصل دوم_پارت11 ( 1394/08/22 )
» TRUST-PART-17 ( 1394/08/21 )
» فرشته ی سیاه 15 ( 1394/08/20 )
» ماه شب چهاردهم پارت 27 ( 1394/08/19 )
» اطلاعیه ( 1394/08/18 )
» فرشته ی سیاه 14 ( 1394/08/18 )
» عشق کافی نیست 25 ( 1394/08/15 )
» TRUST-PART-16 ( 1394/08/14 )
» فرشته ی سیاه 13 ( 1394/08/14 )
» Autumn couple ( 1394/08/12 )
» A million pieces kyumin ver ( 1394/08/11 )
» عشق کافی نیست 24 ( 1394/08/11 )
» فرشته ی سیاه 12 ( 1394/08/10 )
» اسمان مشکی2_پارت10 ( 1394/08/08 )
» مسابقه بهترین طنز آبی ( 1394/08/08 )
» TRUST-PART-15 ( 1394/08/07 )
» خطوط سرنوشت پارت یازدهم ( 1394/08/07 )
» فرشته ی سیاه 11 ( 1394/08/06 )
 
 
  • کد نمایش افراد آنلاین