با صدای در چشم هاشو باز کرد.روی تخت نشست و به کسی که بش نزدیک میشد خیره شد.کیوهیون کنارش روی تخت نشست و با صدای ارومی زمزمه کرد:
_ وقتی تازه از خواب پا شدی خیلی خوردنی به نظر میرسی.خوردنی تر از همیشه.
سونگمین لبخندی زد و خودش رو تو اغوش کیوهیون انداخت.کیو دستاش رو دور سونگمین حلقه کرد و پسر ظریف تر رو محکم به خودش فشرد.
_ حتی بوی تنتم از خود بی خودم میکنه مین.
بوسه ای به روی لبهای نیمه باز مین زد
_ طعم لبات سکراوره مین
سونگمین چشم هاشو باز کرد و به چشم های سیاه و عمیق کیوهیون خیره شد
_ انقدر عاشق بودنت میترسونتم کیو
با شستش گونه ی نرم مین رو نوازش کرد
_ حتی انقدر عاشق بودن هم در مقابل تو کمه...
پ.ن: یه فانتزیه کوچولو^_^
تشعشعات ذهن مریضم کککک^______^
این کاره مینیا بود
بعدی کاره بهاره
-هییی مین با توام میگم صبر کن...
سونگمین با چشمایی قرمز از خشم و قدمایی تند بدون توجه به داد های کیوهیون قدم برمیداشت...
-سونگمین.. خواهش میکنممم...
کیو لحظه ای از خستگی خم شد و دستاشو به زانوهاش زد و سرشو بلند کرد و به مین که همچنان با سرعت داشت ازش دور میشد کرد ... در یه لحظه بلند شد و با سرعت به سمت مین رفت و دقیقا جلوی اون ایستاد و شونه هاشو گرفت
-مگه با تو نیستم خرگوش شیطون..
مین با عصبانیت شونه هاشو از دستای کیو ازاد کردو کوله پشتیشو محکم به دست گرفت... با چشای به اشک نشسته قدمی عقب رفت
-ولم کن کیوهیون....
کیو یه قدم بهش نزدیک تر شد..
-نمیخوام...
مین که از رفتار کیو کلافه شده بود جلوی اشکاشو نگرفت و شروع به گریه و شکایت کرد و کولشو با حرص به بدن کیو زد
-توعه لعنتی تو مدرسه با اون دختره بودی کیوهیووون.. من تو رو دیدممم...
هق هقش شرو شد و حرفاش بریده بریده شنیده میشد
-فک کردی خیلییی زرنگییی؟؟؟ کیو من دیدم تو زنگ استراحت پیشونیشو بوسیدی چیو میخای انکار کنی؟
کیو لبخندی زد و باز هم به مین نزدیک تر شد و در یک حرکت کوله اونو روی دو دوشش انداخت و اشکاشو با دستاش پاک کرد...
-خرگوش دیوونه...
-کیو ... گفتم ولم...
حرفش با لب های کیو روی لبهاش ناتموم موند کیو به ارومی و لطافت لب های مین رو میبوسید و مین که حالا مست از بوسه های کیو بود دستاشو دو طرف لباس کیو محکم کرد و چشماشو بست... بعد از چند ثانیه کیو بهارومی مینو از خودش جدا کرد و به چشای خرگوشیش زل زد..
-مین... اون فقط خواهرم بود ..
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: خواهش میکنم.. خوشحالم که این ایده رودوست داشتی
مامی: راست میگی؟؟*_* جووووونم .. خوشحالم که ذهن مریض دو تا جوجه رو حس کردین...خخخخ مامی و جوجه هاش موتوشکرننن بووس بوسسس
مرسی عزیزم
پاسخ: واقعااا؟؟؟ ایول.. منم خیلی خوشم اومد از این فانتزیا.. اوووففف حالا باس باقیشو بخونی مدیونی اگه فکر کنی من جلوتر خوندمشون... خخخخخ
مامی: خوشتان امد؟؟ ♥_♥ جووووون خواهش میشهههههه
پاسخ:موتوشکرممم عزیزن مامی و جوجه هاش تشکر میکنن
قشنگه خوشم اومد..
پاسخ:سلام به رو ماه نشسته ات خوشحالم دوست داشتی جوجه. جوجه ها تشکر میکنن *:)
مخسی
پاسخ: جووون جووونن حستو قوربونن ووویی دلم ضعف رف خواهش میشه
چه پستی ^___________^
چه ایده ای ^_______________^
چه خلاقیتی ^__________________^
چه دو نویسنده س فوق العاده ای ^__________________^
اسپند دود کنین
.
.
.
.
بهااااار نمیشممممممممم
مامی: هنر نزد جوجه های من است و بس خخخخخ ملت رو شاد کردی دمت گرم *_*
دسته بندی : <-CategoryName->